2 سال و 4 ماهگی
عزیز نازنین مادر
الان پشت میزم سرکار نشستم و بعد از مدتها اومدم اینجا تا چیزی بنویسم. کلی تغییرات توی این چهارماه گذشته توی زندگی ما اتفاق افتاده. مهمترینش اینه که مامانی برگشته سرکار و شما پیش مامان اشی توی خونه می مونی.
عشق مادر دلم برات خیلی تنگ می شه این روزا و تو خیلی روز به روز داری رشد می کنی و بالنده می شی...اونقدر عالی حرف می زنی که نمی تونم وصف کنم...مثل یه آدم بزرگ حرف می زنی و فکر می کنی و منطق داری...هیچکسی (شاید غیر از من) از پس منطقت بر نمی یاد خوشگلم و آدم رو توی بحث شکست می دی..
قدت 98 سانت و وزنت 14 کیلوه..موهات بلند تا وسط کمرت..ناز و زیبا و تو دل برو و عشق عشق عشق مامان و بابایی تو نازنین من.
چند روزی رفتی مهد و دوست نداشتی..مشاورت می گه هنوز برات زوده و تا 3 سال باید صبر کنیم
کاملا به جیشت مسلط شدی و داری سعی می کنی بری روی لگن کارت رو بکنی...البته حالا حالا مونده تا به اونجا برسی
خلاصه که نازنین دختر من داری بزرگ می شی ..سلامت و خوشبخت باشی
مامانت که عاشقته