الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

Elena my little angle

۳ سالگیت مبارک

النای نازنینم دختر بی همتای من امروز تو سه ساله می شی و من هر روز و هر ساعت و هر دقیقه به وجودت بیشتر و بیشتر افتخار می کنم از اینکه بی نهایت قشنگ حرف می زنی بی نهایت مهربون و عزیزی بی نهایت شیرین و خوش زبان و طنازی از اینکه دنیای مامان رو با خنده های ناز و شیرینت پر از شادی می کنی از اینکه با تو دوباره دارم کودکی ای رو که به فراموشی سپرده بودم تحربه می کنم  از اینکه در کنارت به دختر بچه ۳ ساله ای تبدیل می شم که فریاد شادی می زنه و بی خیال و رها می خنده افتخار می کنم به اینکه مادرت هستم دختر زیبا و آرام من فرشته ای که به لطف خدا به من سپرده شدی عاشقانه دوستت دارم تو...
16 خرداد 1395

2 سال و 4 ماهگی

عزیز نازنین مادر الان پشت میزم سرکار نشستم و بعد از مدتها اومدم اینجا تا چیزی بنویسم. کلی تغییرات توی این چهارماه گذشته توی زندگی ما اتفاق افتاده. مهمترینش اینه که مامانی برگشته سرکار و شما پیش مامان اشی توی خونه می مونی. عشق مادر دلم برات خیلی تنگ می شه این روزا و تو خیلی روز به روز داری رشد می کنی و بالنده می شی...اونقدر عالی حرف می زنی که نمی تونم وصف کنم...مثل یه آدم بزرگ حرف می زنی و فکر می کنی و منطق داری...هیچکسی (شاید غیر از من) از پس منطقت بر نمی یاد خوشگلم و آدم رو توی بحث شکست می دی.. قدت 98 سانت و وزنت 14 کیلوه..موهات بلند تا وسط کمرت..ناز و زیبا و تو دل برو و عشق عشق عشق مامان و بابایی تو نازنین من. چند رو...
20 مهر 1394

بدون عنوان

النا نازنین دختر مامان خیلی خیلی وقته نبومدم برات بنویسم ...مامان حسابی مشغول مامانی کردن برای شماست و وقتش خیلی کمه. گل زیبای من شما تا ۲۰ روز دیگه ۲ ساله می شی؛ سالی که گذشت پر بود از شگفتی هایی که آفریدی و سرخوشی ولذتی که به واسطه بودنت در وجود همه ما ایجاد شد. تو توی سالی که گذشت توانایی راه رفتن، حرف زدن، مهارت غذا خوردن، تا حدی لباس پوشیدن ، کمی انگلیسی، کلی کلی کلی شعرهای قشنگ و گفتن دوستت دارم!!  رو پیدا کردی موهای زیبات بلند شدن تا میان کتف هات و قدت اندازه یک بچه ۳ ساله شده..اونقدر آرام و فهیم و فکور هستی که خدا می دونه البته بسیار هم شاد و سرزنده و بازیگوشی و با بلا گری هات هم دلم رو شاد می کنی و هم گاهی ...
27 ارديبهشت 1394

دیگه شیر نمی خورییییییییی

النای ناز من  الان 4 روزه دیگه سینه نمی خوری عسلم....این روند تدریجی ای بود که از 9 ماهگیت شروع کردیم و در 14 ماه و 4 روزگیت به ثمر نشست و تو 4 روز پیش آخرین شیر رو خونه مامان اشی ظهر موقع خواب خوردی و تا امروز صبح حتی اسمش رو هم نیاوردی...امروز ازم خواستی بهت می می بدم وقتی دادم یه میک زدی و گفتی "نه!" بعدش هم بوسش کردی و بلوزم رو بالا کشیدی!!! قربونت برم که همه کارت قشنگ و به موقع است مامی عاشقتههههههههههه ...
26 مرداد 1393

تاتی تاتی نباتی!!

النای ناز قندی مامانیییییی مبارکه مبارکه دخترکم امروز شما بعد از 2-3 ماه تاتی تاتی اساسی و 1 ماه راه رفتن با کمک خودت پاشدی و راه رفتی تا امروز حتی نمی تونستی از روی زمین بلند شی و بایستی ولی یهو دیدم پاشدی ایستادی و بدو بدو تاتی کنان از اتاقت اومدی پیش من خیلی هم از این توانایی جدیدت لذت می بری و خوشحالی تمام روز رو دیگه ول کن نبودی و حاضر نبودی بشینی یا چار دست و پا بری امروز 1 سال و 1 ماه و 26 روزته نفسم مبارک باشه عشق مامان ...
11 مرداد 1393

چند تا کلمه دیگه

اینا رو یادم رفت: رفت- نیست- افتا(د) -پنکه- تموم- بیا- می(بیا!!) - پایین-بالا-  لغت های جدید امروز: پلپل(فلفل) خیا(ر)   ...
6 مرداد 1393

13 ماهگی تو

دختر شیرین نازنین مامان بزرگ شدی عزیز دلم...باورم نمی شه تو همون نی نی کوچولوی ضعیفی باشی که توی آغوشم روزگارت رو سر می کردی و مدام گرفتار دل درد و حساسیت و بی خوابی و گریه بودی نازنینم الان آروم و خوشحال می شینی برای خودت بازی می کنی فکور و دقیقی و تمرکز بسیار خوبی داری. عاشق بازی و اسباب بازی و بازی های فکری هستی و عاشق همه عروسک هاتی و به همه شون می گی نی نی! کلا نی نی ها رو دوست داری و توی خیابون اگه نی نی ببینی با جیغ و هوار براشون شادی می کنی! چند وقتی یه توانایی راه رفتن رو پیدا کردی و می تونی به تنهایی راه بری اما اعتماد به نفس لازمش رو نداری اولین باری که دوان دوان بین من و مامان اشرف راه رفتی دقیقا 13...
6 مرداد 1393

7 روز تا یکسالگی تو

فرشته کوچولوی من روز شماری می کنم برای تولدت 1 ساله که بشی دیگه رسما از دنیای نی نی ها در می یای و خانومی می شی واسه خودت خوشگلم این روزا فهم و درک و توانایی هات روز به روز داره شکوفاتر می شه و شیرین تر و دوست داشتنی تر می شی خاطرات پارسال وبلاگ رو که می خونم اشک از چشمام جاری می شه چه روزایی بود اون روزا، پارسال همین موقع ها ، اونهمه بیم و امید و انتظار ، اونهمه علامت سئوال، چقدر شک داشتم به خودم و تواناییم در بزرگ کردن تو این روزا ولی مامانی شدم با اعتماد به نفس..یکسال با تو بودم و کلی با هم بالا و پایین شدیم، کلی سختی به خاطر آلرژی تو کشیدیم ، سال عجیب و غریبی برای من و بابایی هم بود  اما سربلند...
10 خرداد 1393

10 روز تا یکسالگی

دختر زیبای من  عشق مامان هفته دیگه 1 ساله می شی کلییییییی کارای بامزه می کنی و فوق العاده شیرین شدی عزیزم *یکشنبه 7 اردیبهشت خونه خاله شقایق دندون پنجمت از بالا سمت راست جوونه زد..دو سه روز بعدش هم دندون ششمت دراومد عشق من *خیلی کلمات رو می گی: بده- بیا- می می!! -به به - صدای حیوانات: بع بع-ماو- هاپ هاپ-جیک جیک -قور قور- رفت-آب- آب بده- بابا- مامان-بای بای-ذالی *قدت 80 سانت و وزنت 10 کیلو شده *به سرعت چهار دست و پا می ری و اکثر اوقات دستت رو به وسائل خونه می گیری بلند می شی *مدام لباس منو می کشی پایین و می گی بده!!!!!! *کلی چیزای خوشمزه می خوری زردچوبه و پیاز و رب به غذات اضافه کردم و می تون...
5 خرداد 1393